فضولیای گل کرده ی هویار

سلام  خاله جونی بعد 3 هفته بالاخره سرم خلوت شد و تونستم بیام نت یه هفته ای که تو مراسمات محرم بودیم دو هفتشم که خونه شما بودم نشد بیام ...هویار تورو خدا زبون وا کن به مامان بگو نت و وصل کنه خسته شدم اینقد بهش گفتم

ولی به جاش کلی عکس و حرف دارم واست از شیطونیات

تو ادامه مطلب بخونید

دوتا دندون شیطونت که در اومدن مامان آش دندونی درس کرد و واسه چنتا از همسایههای ساختمون برد

دو تاشون واست اینارو فرستادن

خب اینجا که مشخصه ماشینا خراب شده و پسر ما داره تعمیرشون میکنه اخه پسر ما استااااده این کاراست

از فضولیای این پسرم هر چی بگم کم گفتم صبح که از خواب پا میشه تو اشپزخونست تا بخوابه نمیدونم چرا علاقه داره قاشق چنگالارو واسه مامان مرتب کنه

فک کنم دوس داری جای دختر نداشته رو پر کنی و واسه خونه خانمی کنی بالاخره جیگر خاله میدونه مامان میره سر کارو خودش باید به کارای خونه برسه

خانوم شده پسر ما

از بازیاتم بگم که سر و ته نداره یه بار با قاشق چنگال یه بار با قابلمه یه بار با ماشین یه وقتایی هم یه روز کامل دنبال توپ زردتی

اینجا خیلی جالب بود رفتی پشت مبل توپ زردتو پیدا کنی یهویی از اونور در اودی با یه توپ بزرگتر خودت خندت گرفته بود

بدون شرح !!!

از بخاری هم خیلی میترسی همیشه تا جلوش میری ولی بهش دس نمیزنی میری جلوش هی میگی بووووو بووووووو بووووو

بابا مامانم هر وقت از سر کار میان تو بدو بدو میری دم در وامیستی تا از اسانسور میان بیرون میبیننت هم اونا ذوق میکنن هم خودت فقط خدا نکنه بغلت نکنن جیییییغ میکشی

اینجام بابا از ورزش  برگشته بود میرف توزمین بازی کنار خونتونتا لاغر شه

اینجام اینقد بازی کرده بودی خسته و هلااااااااک افتادی رو بالش 

اینم که کاملا مشخصه تازه از خواب بیدار شدی تازه هم برنامه کودک شروع شده بود بعدشم کلی نشستی نگاه کردی