هویارهویار، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره

هویار جون خاله

نمیدونم چی بنویسم...

1390/8/5 22:05
نویسنده : خاله جونش
799 بازدید
اشتراک گذاری

خب بالاخره بعد کلی زنگ زدن و کلی خواهش و التماس اومدین خونمون ..هی مامان زنگ میزد ...هی بابا زنگ میزد... منم که دیگه حوصلم سر رفته بود از تو نت بودن...این روزام همش بارون میادنمیشه رفت بیرون خلاصه ....

بابات میگفت نه کار دارم ...باید انباری رو قفسه بندی کنم و این حرفانگو میخواس بره فوتبال ....

خلاصه دیروز صبح مامانت زنگ زد که میاااااااااااااااایممام خوشحااال شدییییمولی دیر اومدیین مثل همیشه ...

اومدی توی اتاق بابا داش نماز میخوند تندی رفتی مهرو تسبیحشو برداشتی گذاشتی اون طرف ترو نشستی نگاش کردی تا تموم شد کلی احساسات ول دادین به هم دیگه اخه بابا خیلی دوست داره اینجوری هم که مشخصه تو هم خیلی دوسش داری

کمتر بچه ای رو دیدم که اینجوری با بابا بزرگ ریش سفیدش جور باشه یا نیم ساعت تو بغلش بشینه و هیچی نگه

وقتی بغلت میکنه نازت میکنه تکون نمیخوری فدات بشم مهربونیات به خالت رفته...النم که کل خونه رو ریختی به هم و واسه خودت خوشحالی میکنی

اینجام داشتم ازت عکس میگرفتم دوربینو میخواستی بهت ندادم این مدلی شدی

بقیشو بعدا مینویسم الان حسش نیست...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)